نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
نظریه انصاف و نقد آن: گامی در توسعه روابط مطلوب در دنیای کار و روابط زناشویی در جامعه ایران
دکتر حسین شکرکُن[1]
دکتر رضا خجسته مهر[2]
چکیده
نظریه انصاف یک مفهومپردازی است که بر علل و پیامدهای ادراکات مردم از انصاف و بیانصافی در روابط خود با دیگران تمرکز دارد. این نظریه از جمله نظریه های روانشناسی اجتماعی است که در تبیین اینکه افراد چگونه روابط خود را ارزیابی میکنند، کمک شایانی کرده است. برداشت و ادراکی که افراد از رابطه دارند بر شکلگیری رابطه، حفظ رابطه، بهبود رابطه و یا احتمالاً انحلال رابطه اثر دارد. در این مقاله مفاهیم و گزارههای اصلی نظریه انصاف در دنیای کار و روابط زناشویی ارائه و شواهد تجربی خارجی و داخلی که از این نظریه حمایت میکند مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. این مقاله همچنین به تشریح مفهوم انصاف از دیدگاه اسلام و نیز انطباق پذیری نظریه انصاف با گزارههای شریعت اسلام و موقعیت فرهنگی ایران اسلامی میپردازد.
کلید واژه: نظریه انصاف، روانشناسی اجتماعی، رابطه، رویکرد اسلامی ایرانی.
مقدمه
اکثر مردم با «قانون طلائی[3] » که میگوید با دیگران به گونه ای رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود آشنا هستند. بسیاری براین باورند اگر افراد این قانون را بپذیرند انصاف [4] برروابط بین فردی حاکم شده و روابط رضایت بخش خواهد شد (پولک[5]، 2011). علیرغم اینکه قانون طلایی انصاف عقیده ای ذاتاً خوشایند است ولی بسیاری از افراد در روابط بین فردی خود از قبیل رابطه تجاری، رابطه دوستانه ویا رابطه زناشویی عملاً در برقراری رابطه منصفانه مشکلاتی را تجربه می کنند و احساس می کنند آسیب دیده اند. در واقع گاهی اوقات افراد احساس میکنند در مقایسه با طرف متقابل خود سرمایه گذاری (درون داد) بیشتر و بازده (دستاورد) کمتری داشته اند.
برداشت و ادراکی که افراد از رابطه دارند رابطه را شکل می دهد، حفظ میکند و بهبود میبخشد و یا احتمالاً موجب انحلال رابطه می شود. بسیاری از افراد متخصص و غیر متخصص علاقمند بدانند چه عواملی روابط رضایت بخش را شکل می دهد ، چه عواملی اشخاص را به یکدیگر پیوند می دهد و یا احتمالاً آنها را از هم جدا می کند. شماری از نظریه های روانشناسی اجتماعی به تبیین اینکه افراد چگونه روابط خود را ارزیابی می کنند کمک کرده اند، یکی از آنها نظریه انصاف[6] است.
فرآیند تکوین، تطور و تکامل نظریه انصاف
نظریه انصاف یک مفهوم پردازی است که بر علل و پیامدهای ادراکات مردم از انصاف و بی انصافی در روابط خود با دیگران تمرکز دارد. این نظریه بر خاسته از اصول اقتصادی است. صورت اولیه این نظریه توسط ج. استاسی ادمز[7] (1963 ، 1965) در ارتباط با داد و ستدهای مادی کارکنان و کارفرمایان در دنیای کار تدوین شد. درواقع ادمز (1963) این نظریه را برای تبیین انصاف در روابط بین فردی کار فرمایان وکارگران معرفی کرد. این نظریه در ایران برای نخستین بار توسط شکرکن (1353) در مقاله ای با عنوان «اثر نابرابری در دنیای کار» به اختصار توضیح داده شده است.
انصاف بدین خاطر دارای اهمیت است که بسیاری از ابعاد رابطه را تحت تاثیر قرار می دهد. در نهایت ادراکات افراد پیرامون انصاف و میزان عمل متقابل فرد مقابل، ارتباطات، احساسات، تصمیمات و فعالیت های افراد را نسبت به طرف مقابلشان شکل می دهد. (ادمز[8]، 1965 ، اسپرچر و شوارتز[9] ، 1994). به عنوان مثال، فردی که در یک مبادله اجتماعی، انصاف را تجربه می کند احساس خشنودی شغلی به او دست می دهد و اگر در این مبادله، حالت بی انصافی را تجربه کند ممکن است درون داد خود را کاهش دهد. مثلاً در محیط شغلی ممکن است این کار را با کارکردن ساعات کمتر، ارائه کار با کمیت و کیفیت کمتر انجام دهد یا در یک اقدام افراطی موقعیت سازمان خود را ترک کند. یا در یک روابط زناشویی، همسری که حالت بی انصافی را تجربه می کند ممکن است احساس کند که مورد سوء استفاده قرارد گرفته و یا همسر او منفعت بیشتری از رابطه برده است. این مساله ممکن است برنحوه رفتار او با شوهرش در خانه، انتظار او از آینده روابطشان، تعهد و صمیمت رابطه زناشویی اثر گذاشته و در نهایت وی را به انحلال رابطه زناشویی سوق دهد. برعکس فردی که در یک رابطه زناشویی حالت انصاف را تجربه می کند ممکن است احساس رضایت و تعهد زناشویی بیشتری را تجربه کند (خجسته مهر، 1391الف و 1391 ب).
با توجه به صورت بندی جدید والستر[10]، برساید و والستر (1973)، نظریه انصاف علاوه بر بررسی مبادله های اجتماعی در دنیای کار، برای تحلیل مبادله در عرصه های اجتماعی متعدد به کار رفته است؛ از جمله در زمینه روابط قربانی – آسیب رسان [11] (والستر و همکاران، 1973)، روابط یاری گر (هاتفیلد و اسپرچر[12] ، 1983)، روابط دانشجویی[13]، (بانک ، درج، جانس و هایستکن[14]، 1993)، روابط دوستان (بانک و پرینس[15] ، 1988 ، مسمان ، کافری و هاوس ،2000) و روابط زناشویی (کیت ، لیود و لونگ[16] ، 1988، داوید سون[17]، 1984 ، شافر و کیت[18]، 1980 ). کاربرد نظریه انصاف در زمینه روابط زناشویی و ازدواج در چندین مطالعه تجربی داخل کشور توسط خجسته مهر (1391 الف ، 1391 ب، 1392 الف و 1392 ب) مورد آزمون قرار گرفته است.
مفاهیم عمده نظریه انصاف
همانطور که بیان شد نظریه انصاف یک مفهوم پردازی است که بر علل و پیامدهای ادراکات مردم از انصاف و بیانصافی در روابط خود با دیگران تمرکز دارد. طبق این نظریه، مردم بین خود و افراد دیگری که مرجع آنان هستند از لحاظ دو عامل عمده دروندادها و بازدهها به شرح زیر دست به مقایسههایی میزنند ادمز (۱۹۶۳، ۱۹۶۵).
1. دروندادها[19] (I) متشکل از چیزهایی هستند که به ارزشمندی یک شخص در یک رابطه مساعدت میکنند. در یک موقعیت کاری، دروندادها احتمالاً عبارتند از تجربه پیشین، دانش، مهارتها، ارشدیت و تلاش شخص و در یک مبادله زناشویی درون داده ها عبارتند از جذابیت ، احترام، عشق، کسب درآمد، وانجام مسئولیت های خانه توسط همسر.
۲. بازدهها[20] (O) مشتملند بر دریافتهای ادراک شده شخص از یک رابطه، یعنی آنچه به باور شخص از آن رابطه نصیب او میشود. در دنیای کار، بازدههای اصلی احتمالاً عبارتند از پاداشهایی از قبیل حقوق یا دستمزد و مزایای جانبی، قدرشناسی، و منزلت دریافتی از سوی دیگران. در تعاملات زناشویی بازده ها عبارتند از رضایت از رابطه ، قدردانی و احترام متقابل و همکاری از طرف همسر (طرف مقابل). باید توجه داشت که دروندادها و بازدههای مورد نظر نظریه انصاف سرشتی ادراکی دارند.
فرضیهها، گزارهها، و استنتاجهای حاصل از نظریه انصاف
به نظر گودمن و فریدمن[21] ( ۱۹۷۰) فرضیهها، گزارهها، و استنتاجهای حاصل از این نظریه میتوانند به دو دسته کلی تقسیم شوند: آنهایی که به شرایط بیانصافی مربوطند و آنهایی که به رفع بیانصافی ارتباط دارند. گزارههای مربوط به شرایط بیانصافی عبارتند از:
۱. بیانصافی منبعی از تنش است.
۲. هر چه احساس بیانصافی بیشتر باشد، انگیزه کاهش تنش بیشتر است.
۳. بیانصافی مربوط به تفاوتهای درونداد-بازده شخص در مقایسه با همان تفاوتهای مربوط به دیگری ناشی میشود تا از تفاوتهای مطلق درونداد-برونداد خود شخص .
۴. آستانه احساس بیانصافی ناشی از حالت پرداخت کم (یا بهره مندی کم در رابطه) پایینتر از آستانه احساس بیانصافی ناشی از حالت پرداخت زیاد (بهره مندی زیاد در رابطه) است.
گزارههای مربوط به رفع بیانصافی مشتملند بر:
۱. شخص در یک موقعیت دو نفری پاداشها را متناسب با مساعدتهای هر یک از دو نفر اختصاص میدهد.
۲. شخص در برابر تغییر شرایط درونداد-بازده خود بیشتر مقاومت میکند تا تغییر شرایط درونداد-بازده دیگری.
۳. شخصی که در یک سامانه پرداخت ساعتی میزان پرداختی به او زیاد بوده است در مقایسه با دیگری که میزان پرداختی به او منصفانه بوده است، تولید بیشتری خواهد داشت.
۴. شخصی که در یک سامانه پرداخت واحدی میزان پرداختی به او زیاد بوده است نسبت به دیگری که میزان پرداختی به او منصفانه بوده است، تولیدی با کیفیت بالاتر لیکن با کمیت پایینتر خواهد داشت.
حالتهای انصاف و بیانصافی
به نظر راجلبرگ[22] (۲۰۰۷) در جریان مبادله اجتماعی یک فرد با دیگری، یا هنگامی که شخص[23] (A) و دیگری[24] (B) هر دو در یک مبادله اجتماعی با یک طرف ثالث دریافت کننده مشترک هستند، A و یا A و B دروندادها و بازدههای خود و دیگری را با هم مقایسه میکنند. گفته میشود که حالت انصاف وقتی برقرار است که شخص احساس کند نسبت بازدهها به درون دادهای خودش با نسبت متناظر بازدهها به دروندادهای دیگری مساوی است. بدین سان، گفته میشود هنگامی برای شخص (فرد مورد نظر ما) حالت انصاف برقرار است که دو نسبت زیر با هم مساوی باشند.
فرمول ۱ =
افرادی که حالتهای انصاف را در یک رابطه اجتماعی تجربه میکنند احساس خشنودی به آنان دست میدهد و هر گاه شخص ادراک کند نسبت بازدهها به دروندادهای او با نسبت متناظر بازدهها به دروندادهای دیگری مساوی نیست برای او یک حالت بیانصافی به وجود می آید که به تنش و واکنشهای هیجانی منفی منجر میشوند. درجه این واکنشهای منفی با میزان بیانصافی ادراک شده متناسب است. نظریه انصاف بین دو حالت بیانصافی زیر تمایز قائل میشود:
۱. بیانصافی ناشی از پرداختی کم به شخص هنگامی برای او به وجود میآید که نسبت بازدهها به دروندادهایش کمتر از نسبت متناظر بازدهها به دروندادهای دیگری باشد، یعنی وقتی که:
فرمول ۲
ادعا میشود که بیانصافی ناشی از میزان پرداختی کم به احساس خشم درA میانجامد.
۲. بیانصافی ناشی از پرداختی زیاد به شخص هنگامی برای او به وجود میآید که نسبت بازدهها به دروندادهایش بیشتر از نسبت متناظر بازدهها به دروندادهای دیگری باشد، یعنی وقتی که:
فرمول ۳
ادعا میشود که بیانصافی ناشی از پرداختی زیاد به شخص به احساس گناه منجر میشود.
تحقیقات مربوط به عملکرد در نظریه انصاف و نقد آنها
در ارتباط با این نظریه چهار نوع مطالعه پژوهشی در زمینههای، پرداخت ساعتی زیاد، پرداخت واحدی زیاد، پرداخت ساعتی کم، و پرداخت واحدی کم انجام گرفته است (گودمن و فریدمن، ۱۹۷۰ ).
پرداخت ساعتی زیاد
فرضیه اساسی این است که آزمودنیهای دریافت کننده پرداخت ساعتی[25] زیاد تولید خود را به عنوان وسیلهای برای کاهش بیانصافی افزایش میدهند. چهار مطالعه (ادمز و روزنبام[26]، ۱۹۶۲؛ اروود[27]، ۱۹۶۱؛ گودمن و فریدمن، ۱۹۶۹؛ پریچارد، جورگنسون، و دونت[28]، ۱۹۷۰) این فرضیه ر،ا به طور کلی، مورد تأیید قرار دادهاند. ایوان و سیمونز[29] (۱۹۶۹)، و اندرسون و شلی[30] (۱۹۷۰) بین بهرهوری گروههای دریافت کننده پرداختهای زیاد و پرداختهای منصفانه تفاوتی ندیدند. سه مطالعه (فریدمن و گودمن[31]، ۱۹۶۷؛ لالر[32]، ۱۹۶۸b، و واینر[33]، ۱۹۷۰) یافتههایی به دست آوردهاند که برخی مؤید و بعضی غیر مؤید بودهاند.
پرداخت واحدی زیاد
فرضیه اساسیدر اینجا این است که آزمودنیهایی که از پرداخت زیاد با نرخ واحدی برخوردار میشوند نسبت به کسانی که به صورت منصفانهای به آنان پرداخت میشود تولیدی با کیفیت بالاتر و کمیت پایینتر خواهند داشت. ادمز و روزنبام (۱۹۶۲)، ادمز (۱۹۶۳b)، ادمز و جکوبسن[34] (۱۹۶۴)، و گودمن و فریدمن (۱۹۶۴) کمیت کمتر و کیفیت بیشتر را برای گروه برخوردار از پرداخت زیاد گزارش کردهاند. لالر و دیگران (۱۹۶۸) در جلسه اول آزمایش خود از این رابطه حمایت کرده اند، لیکن در جلسات بعدی آزمایش این رابطه به دست نیامده است. وود[35]و لالر (۱۹۷۰) برای آزمودنیهای سامانه پرداخت واحدی، کمیت کمتر گزارش دادهاند. مور[36] (۱۹۶۸) دادههایی ارائه داده است که با پیش بینیهای نظریه انصاف مغایرت داشتهاند.
پرداخت ساعتی کم
فرضیه اساسی در اینجا این است که آزمودنیهای حالت آزمایشی پرداخت ساعتی کم دروندادهای خود را کاهش میدهند تا به یک موازنه بین درونداد - بازده دست بیابند. تغییر در دروندادها میتواند کمیت یا کیفیت بروندادها را تحت تأثیر قرار بدهد. چهار مطالعه در ارتباط با سامانه پرداخت ساعتی کم فرضیه ادمز را مورد آزمون قرار دادهاند. یک مطالعه توسط ایوان و سیمونز (۱۹۶۹) و یک مطالعه توسط پریچارد و دیگران (۱۹۷۰) از فرضیه پرداخت ساعتی حمایت به عمل آوردهاند. مطالعه دیگری توسط ایوان و سیمونز (۱۹۶۹) و یکی توسط والنزی و اندروز (۱۹۶۹) فرضیه پرداخت کم را حمایت نکردهاند. هر چند، به دلیل کیفیت بالاتر دو مطالعه مؤید به نظر می رسد که نتایج آنها شواهد مثبت مستدلی برای فرضیه پرداخت ساعتی کم باشند.
پرداخت واحدی کم
فرضیه اساسی پرداخت کم با نرخ واحدی عبارت از این است که آزمودنیهای سامانه پرداخت کم با نرخ واحدی تعداد زیادی از بروندادهای با کیفیت پایین تولید خواهند کرد، چه این نوع بروندادها افزایش بازدهها را بدون افزایش چشمگیر دروندادها اجازه میدهند. دو مطالعه ( اندروز، ۱۹۶۷؛ لالر و اوگارا[37]، ۱۹۶۷) این فرضیه را به گونهای موفقیتآمیز آزمودهاند. این دو مطالعه هر دو کمیت بیشتر و کیفیت کمتر را از آزمودنیهای سامانه پرداخت کم با نرخ واحدی گزارش دادهاند. افزون بر این، لالر و اوگارا (۱۹۶۷) گزارش دادهاند که آزمودنیهای این سامانه شغل را جالب- یک بازده- و در عین حال سادهتر و کمتر چالشانگیز ادراک کردهاند.
خلاصه، به نظر گودمن و فریدمن (۱۹۷۰) دادههای این مطالعات از فرضیه ادمز حمایت به عمل میآورند. هر چند، به دست دادن حمایت کامل از این فرضیه نیازمند مطالعات بیشتری است. دو مطالعه مطرح شده فوق، احتمالاً از مطالعات دیگر مربوط به نظریه انصاف در خصوص عملکرد، آزاد تر از تبیینهای جایگزین باشند.
تحقیقات مربوط به کاربرد نظریه انصاف در دنیای خانواده و ازدواج و نقد آنها
1. مدت رابطه ونوع آن
از متغیرهای اثرگذار بر انصاف مدت دوام رابطه و نوع رابطه است. مطالعات نشان می دهد که ادراک انصاف در زوجین در چرخه زندگی خانواده[38] متفاوت است. مطالعه خجسته مهر و طاهر زاده (1392 الف) نشان داد که رابطه بین چرخه زندگی خانواده و ادراک انصاف یک رابطه منحنی است. شافر و کیت[39] (1981) نیز در پژوهش خود مشخص ساختند که افراد متاهل، در چرخه زندگی با فرزند خردسال، با افراد متاهل در چرخه زندگی آشیانه خالی از لحاظ ادراک انصاف متفاوتند.
2. جنسیت
شواهد پژوهشی مختلف در زمینه روابط صمیمانه و ازدواج نشان می دهد که جنسیت نقش مهمی را در ادراک انصاف بازی می کند. اسپرچر (2001 ب) در پژوهش خود مشخص ساخت که ارزیابی زنان از انصاف در رابطه با ثبات رابطه ارتباط معنی دار دارد ولی این رابطه برای مردان تایید نشد. موضوع اصلی که در مورد نقش جنسیتی وجود دارد اینست که زنان نسبت به رابطه حساسی ترند و از مسائل ارتباطی آگاه ترند (پولک، 2011). ایگلی[40] (1987) نیز بیان کرد که زنان نسبت به مردان در حفظ و گسترش روابط مهارت بیشتری دارند. ون وای پرن و بانک[41] (1994) نیز بیان کردند که احتمالاً زنان بیشتر از مردان مسائل مربوط به رابطه را شناسایی کرده و با آن مواجه می شوند . فینچام و لینفیلد[42] (1997) نیز در پژوهشی نشان دادند که زنان و نه شوهران به طور قابل توجهی جنبه های مثبت و منفی کیفیت زناشویی را به رویدادهای زناشویی اسناد می دهند. مطالعات تجربی خجسته مهر (1391 الف ،1391 ب ، 1392 الف و 1392 ب) نیز مشخص ساخت که زنان کمتر از مردان رابطه منصفانه را تجربه می کنند.
3. تقسیم کارهای خانه
درخصوص انصاف در تقسیم کارهای خانه مانند کار منزل ومراقبت و تربیت فرزندان مطالعات فراوانی صورت گرفته است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد حتی زمانی که زنان شغل نیمه وقت و تمام وقت دارند، تقریبا کلیه یا بیشتر مسئولیت های خانه را به عهده دارند (دون [43] 2000 ، راست [44] ، 2001 ؛ کولترن[45] ، 2000). براساس شواهد فوق، زنان ممکن است درخصوص کارهای منزل و تربیت فرزندان ادراک بی انصافی کنند. شچوری و زیو[46] (2007) در پژوهش خود مشخص ساختند که مردان حتی وقتی کارهای زنان را در منزل انجام می دهند رابطه خود با همسرشان را منصفانه نمی دانند. پژوهش خجسته مهر و همکاران (1391 الف) نشان داد که زنان در مقایسه با مردان در انجام کارهای خانه ومراقبت و نگهداری فرزندان انصاف کمتری را در رابطه زناشویی خود تجربه می کنند.
4. کیفیت زناشویی
روابط منصفانه نسبت به روابط غیر منصفانه رضایت بخش تر است. پژوهشی های متعددی مشخص کرده اند که بین ادراک انصاف و رضایت و کیفیت زناشویی رابطه مثبتی وجود دارد. به عنوان مثال ویلکه ، فری و رادکلیف[47] (1998) مشخص ساختند برای مردان سهم منصفانه تر کار بیرون (شغل ) با رضایت بیشتر زناشویی رابطه دارد و برای زنان، سهم منصفانه تر کارهای داخل منزل با رضایت زناشویی مرتبط است. پژوهش خجسته مهر (1391 الف و 1391ب) هم نشان داد هم برای زنان و هم برای مردان بین ادراک انصاف در کارهای خانه و انصاف در نگهداری از فرزندان و کیفیت زناشویی رابطه مثبت وجود دارد. آیدا و فالبو[48](1991) دریافتند که زوجینی که در ازدواجشان برای خود و همسرشان حقوق مساوی قائلند رضایت زناشویی بیشتری را گزارش می کنند تا زوجین که به حقوق مساوی در رابطه قائل نیستند. این یافته با بخشی از یافته پژوهشی خجسته مهر و جعفری (1391ب) هم سو است که بیان می کند ایدئولوژی برابر نگر مردان و هماهنگی زناشویی آنها رابطه مثبت وجود دارد، اما با این بخش از پژوهش خجسته مهر که بیان می کند بین ایدئولوژی برابر نگر زنان و هماهنگی زناشویی آنها رابطه منفی وجود دارد ناهمسو است. همچنین دنترن (2003) و اسپرچر (2001 الف و 2001 ب) مشخص ساختند که تنها بی انصافی ناشی از بهره مندی کم در رابطه پیش بین منحصر به فرد نارضایتی زناشویی است. رابین[49](1996) نیز در پژوهش خود روشن ساخت که زنان غالباً بیشتر احساس می کنند که در ازدواجشان بهره وری کمی داشته اند واین در حالی است که مردان بهره وری بالایی را احساس می کنند.
5. رفتار
انصاف به چه میزان بر رفتار افراد اثر می گذارد؟ مطابق گزاره های نظریه انصاف، وقتی فردی ادراک بی انصافی را تجربه می کند، این تجربه، موجب پریشانی و درماندگی می شود، این تجربه هیجانی به نوبه خود بروز رفتارهای مثبت ومنفی را کمک می کند. به عبارت دیگر زمانی که افراد موقعیت غیر منصفانه ای را می بیند تحریک می شوند تا رفتارهای خاص را انجام و یا از رفتارهایی پرهیز کنند. مطابق پژوهش کاناری و استفورد[50] (2001) زمانی که افراد ادراک انصاف می کنند تمایل بیشتری به حفظ رابطه دارند تا زمانی که ادراک بی انصافی می کنند. دینتون (2003 ) نیز در پژوهشی مشخص ساختند که انصاف با مدیریت تعارض و مثبت نگر بودن و بی انصافی با گشودگی همبستگی دارد. بر اساس پژوهش مسمان[51]، کاناری و هاوس[52] (2000) دوستان افلاطونی (کسانی که مد نظرشان محبت ورفاقت است، نه میل جنسی) که دوستی منصفانه را تجربه می کنند از راهبردهای رفتار حفظ ارتباط بیشتری استفاده می کنند.
از جمله رفتارهای دیگر، که تحت تاثیر انصاف است رفتارهای جنسی است. مطابق پژوهشی والستر ، والستر وتراب من [53] (1978) زوجینی که روابط منصفانه ای دارند در مقایسه با زوجین که روابط غیر منصفانه دارند ، روابط جنسی بیشتری دارند. پژوهش بلومستین و شوارتز[54] (1983) نشان داد که ممکن است افرادی که از رابطه غیر منصفانه رنج می برند از امتناع رابطه جنسی با همسر خود برای بازگرداندن و احیاء انصاف استفاده کنند. مطابق پژوهش والستر ، والتسر ، والتسر و ترایمن (1978) افرادی که از روابط غیر منصفانه با همسر خود رنج میبرند بیشتر احتمال دارد که روابط جنسی خارج از رابطه زناشویی را گزارش کنند. پژوهش خجسته مهر و جعفری (1392 ب) نیز نشان داد که ادراک انصاف به عنوان یک متغیر تعدیل گر اثر رفتار فداکاری بر صمیمیت زناشویی را تعدیل می کند.
6. آغاز رابطه، رابطه موجود، جدایی یا طلاق
هر چند کاربرد نظریه انصاف در روابط زناشویی اکثراً مربوط به رابط موجود طرفین رابطه است ولی وقتی بحث شروع یا انتخاب همسر باشد، پژوهشگران از نسخه ساده تر نظریه انصاف یعنی فرضیه همتایی[55] (شباهت) استفاده می کنند. مطابق این فرضیه افراد فردی را به عنوان شریک و همسر خود انتخاب می کنند که از نظر ویژگیهای مطلوب اجتماعی (مثل جذابیت جسمانی) شبیه آنها باشد (برشاید، دیون[56]، والستر و والستر، 1971). انصاف در جدایی و طلاق هم موثر است. البته اسپرچر و شوارتز (1994) معتقدند که سنجش ادراک انصاف در یک مقطع، پیش بین خوبی برای جدایی زوجین در ماهها یا سالهای بعدی نخواهد بود بلکه متغیر مهمی در خلال فرآیند جدایی است. مطابق نظر هاتفیلد، یوتنس و ترایمن[57] (1979) موضوعات ومسائل موقتی پس از جدایی بر ادراک انصاف اثر می گذارد و به جای اینکه بیانصافی موجب بی ثباتی شود به نظر می رسد که بی ثباتی موجب ادراک بی انصافی می شود. انصاف در هنگام جدایی فرد از همسر هم موثر است. پولک (2011) معتقد است که انصاف بر راهکاری های که افراد برای آغاز یا مذاکره جدایی انتخاب می کنند، اثر گذار است. انصاف برحفظ دوستی های افلاطونی پس از جدایی هم اثر دارد. متسی، کاپاچ و بحلاوس[58] (1989) در پژوهش خود مشخص ساختند که پیش بینی اصلی این موضوع که افراد پس از جدایی، دوستی های خود را حفظ می کنند این است که آیا بهره کمی از رابطه خود برده اند یا اینکه از آن بهره مند شده و سود برده اند.
برخی پژوهشگران منتقد نظریه انصاف در حوزه روابط زناشویی این موضوع را مطرح می کنند که امکان دارد افراد بی انصافی در روابط زناشویی را تجربه و ادراک نکنند و یا زمانی که رابطه خودش موجب نارضایتی نشده، احساس منفی راجع به طرف مقابل خود نداشته باشند. پژوهش داک (1982) نشان داد افراد تا زمانی که فرآیند جدایی آنها آغاز نشده است انصاف و تبادلات اجتماعی صمیمی خود را ارزیابی نمی کنند. هرچند پژوهش های خجسته مهر ( 1391الف ، 1391 ب، 1392 الف ، 1392 ب) نشان داده است که افراد قبل از اینکه فکر جدایی داشته باشند در جریان روابط زناشویی، منصفانه بودن و غیر منصفانه روابط خود را ارزیابی می کنند. بر پایه پژوهش خجسته مهر (1392 الف) و نیز پژوهش نیکلاس و شوارز (1998) ادراک انصاف در مراحل اول و آخر چرخه زندگی و بی انصافی در مراحل دوم و سوم امکان دارد تجربه شود و ادراک بی انصافی آن طور که داک (1982) بیان کرده است خاص دوره انحلال رابطه زناشویی نیست.
برخی پژوهشگران معتعقدند که مجزا کردن متغیر انصاف از سایر متغیرهای مبادله نظیر پاداش و سرمایه و متغیر جایگزین های طرف مقابل، باعث شده که سهم نقش انصاف بر متغیرهایی نظیر رضایت، سازگاری و تعهد زناشویی تحریف شود (پولک، 2011). مثلاً دسمارایس و لرنر[59] (1989) روشن ساختند که انصاف درمقایسه با پاداش اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زناشویی دارد. در پژوهش کیت، لویدی، هنتن و لاریسون[60] (1982) پاداش در مقایسه با برابری[61] و انصاف پیش بین قوی تر رضایت زناشویی بود. اسپرچر (b 2001) نیز در پژوهش خود دریافت سطح مقایسه برای جایگزین ها در مقایسه با انصاف از قدرت بیشتری برای پیش بینی تعهد زناشویی برخوردار است. بنا بر نظر پولک (2011) پژوهش ها باید به جای مجزا کردن متغیرهای مبادله (انصاف، برابری، پاداش، جایگزین های رابطه) آنها را یکجا و در یک مطالعه ترکیب کنند تا سهم آن ها در پیش بینی بازده های زناشویی مشخص شوند، چرا که همه متعلق به نظریه مبادله اجتماعی[62] هستند و نه چند نظریه . براساس این پیشنهاد، خجسته مهر (1391 ب ) با استفاده از مدل معادلات ساختاری دریافت که هم در زنان و هم در مردان، ایدئولوژی برابر نگر جنسیتی اثر مستقیمی بر هماهنگی و ناهماهنگی زناشویی دارد ولی اثر غیر مستقیم این متغیر (از طریق انصاف) بیشتر است. به طور کلی پژوهش خجسته مهر (1391 ب) نشان داد سهم انصاف در مقایسه با دیگر متغیر مبادله (برابری ) در پیش بینی هماهنگی زناشویی بیشتر است.
فرهنگ بستگی نظریه انصاف
تحقیقات نشان میدهد که احساس انصاف و بیانصافی در موقعیتهای مشابه در فرهنگهای مختلف متفاوت است. شییر، کومار، و استین کمپ[63] (۲۰۰۳) در ارتباط با روابط درون سازمانی تفاوتهایی را در واکنشهای کارکنان نمایشگاههای اتومبیل نسبت به احساس بیانصافی در روابط خود با تاُمین کنندگان اتومبیلهای خود گزارش دادهاند. نتایج آنان حاکی از آن بودند که در شرکتهای هلندی، همانطور که بیانصافی منفی (وقتی که نسبت بازدهها به دروندادهای شخص کمتر از نسبت متناظر دیگری است) افزایش مییابد، خصومت افزایش مییابد، اعتماد کاهش مییابد و تداوم رابطه کمتر میشود. امّا، احساس گناه تحت تأثیر بیانصافی منفی قرار نگرفت. در ایالات متحده آمریکا، همانطور که بیانصافی منفی افزایش مییابد کارکنان نمایشگاههای اتومبیل خصومت بیشتر، اعتماد کمتر و تداوم رابطه کمتر را گزارش دادند. با اینکه فرض شده بود که بیانصافی منفی در احساس گناه تأثیری ندارد، دادهها نشان دادند که با افزایش بیانصافی منفی احساس گناه کاهش یافت.
در همین رابطه تعدادی از مطالعاتی که در ارتباط با نظریه انصاف در کشورهایی غیر از ایالات متحده انجام گرفتهاند، حاکی از آنند که مردم به هنگام توزیع یا تخصیص منابع بر اساس نیاز یا برابری عمل میکنند تا بر پایه انصاف (چن[64]، ۱۹۹۵؛ دیوتش[65]، ۱۹۷۵؛ جرگن، مورس، و جرگن[66] (۱۹۸۰).در مطالعهای توسط وایک، بوگان، و مارویاما[67] (۱۹۷۶) معلوم شد که در مقایسه با دانشجویانایالات متحده، دانشجویان هلندی تمایل به ترجیح یک نسبت کلی پایینتر از انصاف داشتند. همچنین، از مطالعهای توسط فلدمن[68] (۱۹۶۸) چنین بر میآید که در ایالات متحده مردم بیشتر برای برقراری مجدد انصاف انگیزه دارند تا در فرانسه و یونان.
برخی از تحقیقات بین فرهنگی جدیدتر به این نتیجه رسیدهاند که خصوصیات فرهنگی فردگرایی و جمعگرایی در ترجیح افراد برای انصاف، برابری یا نیاز به عنوان اساس و پایهای برای توزیع منابع تأثیر داشتهاند (به مقاله فراتحلیل فیشر و اسمیت[69]، ۲۰۰۳ مراجعه شود). به عنوان مثال، ژائو و مارتوکچیو[70] (۲۰۰۱) به این نتیجه رسیدند که مدیران چینی در مقایسه با مدیران آمریکایی ، به هنگام تصمیم در باره پرداخت مزایا، تأکید کمتری بر عملکرد کاری گذاشتند. اسکیبا و روزنبرگ[71] (۲۰۱۱) در یک مقاله تحلیلی استدلال میکنند که در نیمه دوم قرن بیستم، نظریه انصاف عنصر مهمی در دنیای کار محسوب میشد و منصفانه بودن سامانههای پاداش و موازنه میان بخشهای تجارت، دولت و جامعه (کارکنان سازمانها) را ایجاب میکرد.
از آنجا که شرکتها برای دستیابی به سود در یک اقتصاد جهانی رقابتآمیز تحت فشار هستند، این انتظار وجود دارد که اشتغال ناقص در بازار کار تداوم داشته باشد. در چنین موقعیتی احتمال کمی وجود دارد که کارکنان در مواجهه با ناکامی از آزادی عمل لازم برای اقدامات اصلاحی برخوردار باشند. آنان نه میتوانند به مخاطره کاهش دروندادهای خود تن دردهند و نه قادرند پاداشها و بازدههای بیشتری مطالبه کنند. ازترک داوطلبانه شغل هم که نمیتوان حرفی زد. بدین ترتیب، مناسبت نظریه انصاف در این شرایط محل تردید است. از این تحلیل چنین برمیآید که نظریه انصاف در شرایطی کاربردپذیر است که اشتغال نسبتاْ کامل امکان پذیر باشد و نمیتواند به عنوان یک نظریه کاملا تعمیمپذیر مطرح باشد.
انطباق پذیری نظریه انصاف با آموزه های دینی
مطابق نظریه انصاف، مردم در تعاملات اجتماعی، بین خود و افراد دیگری که مرجع آنان هستند از لحاظ دو عامل عمده درون دادها و بازده ها دست به مقایسههایی میزنند. مطابق این نظریه حالت انصاف وقتی برقرار است که شخص احساس کند نسبت بازدهها (دستاوردها) به درون دادهای (مشارکتهای) خودش با نسبت متناظر بازده ها به درون داده های دیگری مساوی است. مطابق این نظریه، افرادی که حالت های انصاف را در یک رابطه اجتماعی تجربه می کنند احساس خشنودی به آنها دست می دهد. برعکس، اگر شخص ادراک کند نسبت بازده ها به درون دادهای او با نسبت متناظر بازدهها به درون دادهای دیگری مساوی نیست برای اویک حالت بی انصافی به وجود می آید. حالت بی انصافی ناشی از بازده (دستاورد) کم به واکنش هیجانی منفی (خشم) و حالت بی انصافی ناشی از بازده (دستاورد) زیاد به واکنش هیجانی احساس گناه منجر می شود.
سئوال عمده این است که نظریه انصاف با تعبیری که در این نوشتار به تفصیل آمده است مصداقی در آموزههای دینی دارد؟ برای فهم بهتر معنا و مفهوم انصاف در آموزه های دینی لازم است به روایتی از دوران کودکی رسول گرامی اسلام (ص) اشاره کنیم. پیامبر(ص) هنگامی که هفت ساله شد، روزی به دایه اش حلیمه سعدیه فرمود: «برادرانم کجا هستند؟ جواب داد: فرزند عزیز آنان گوسفندانی را که خداوند به برکت وجود تو به ما مرحمت کرده است به چرا می برند، طفل گفت: مادر درباره من با انصاف رفتار ننمودی، حلیمه پرسید چرا؟ محمد (ص) فرمود: آیا سزاواراست که من در سایه خیمه باشم و شیر بنوشم و برادرانم در بیابان در برابر آفتاب سوزان باشند.». پیامبر اکرم (ص) در این سخن، با مقایسه نسبت بازده های خود به درون دادهایش با نسبت متناظر بازده ها به درون دادهای برادرانش به خوبی مفهوم تجربه احساس انصاف و بی انصافی را بیان نموده است. مطابق آنچه که از نظریه انصاف بیان شد و مطابق روایت دوران کودکی پیامبر گرامی اسلام(ص) انسان ها در تعاملات اجتماعی با دیگران روابط خود را از لحاظ منصفانه یا غیرمنصفانه بودن ارزیابی می کنند. در واقع پیامبر(ص) در پاسخ به مادر خود مفهوم انصاف را که از خصلت های زیبای انسانی است به خوبی بیان نموده و رعایت آن را متذکر شده شده است.
همچنین می توان معنای تجربه انصاف و بی انصافی را به طرز زیبایی در کلام امیرالمومنین(ع) به فرزندش دریافت: «ای پسرکم در آنچه بین تو و دیگری هست خود را ترازو قرار بده، پس برای دیگری بپسند آنچه برای خود می پسندی و آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگری هم نخواه و ... (نهج البلاغه). در این نوشته حضرت علی (ع) خویشتن انسانی را در تعامل اجتماعی با دیگران، سنجه و ترازوی انصاف و رعایت آن می داند. در واقع نهاد انسانی همه انسانها می تواند داوری امر عدالت و انصاف را انجام داده و گستره عمل آن نه تنها در سطح فردی بلکه در سطح اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز تعمیم دهد (درخشه ، 1386).
مطابق نظریه انصاف در خلال فرآیند اجتماعی شدن، افراد شرطی شده اند تا اصول مطرح شده در این نظریه را تصدیق کرده و بپذیرند. در اینکه تجربه ادراک بی انصافی و انصاف امری ذاتی و در طبیعت انسان قرار دارد یا نه، در نظریه انصاف مستقیماً حرفی به میان نیامده است اما آیه 125 سوره انعام به فطری بودن رفتار منصفانه اشاره دارد: «هنگامی که سخن می گویید عدالت را رعایت کنید حتی اگر در مورد نزدیکانتان باشد ...». بنابراین مطابق شریعت اسلام و آموزه های قرآنی و روایتی ائمه اطهار زمینه واکنش به انصاف و بی انصافی در درجه اول امری فطری است ولی عوامل محیطی و هوا و هوس های شخص آن را به انحراف می کشاند.
از محورهای دیگر انطباق پذیری نظریه انصاف با آموزه های دینی مربوط به بازده های ارتباطی ادراک انصاف است. مطابق با آنچه با تفصیل در این نوشتار آمد بسیاری از پژوهش های خارجی و داخلی به تأثیر روابط منصفانه بر تعهد سازمانی، رضایت زناشویی، صمیمیت زناشویی و تعهد و حفظ روابط اشاره داشتند. در آموزه های دینی به کرات به فضیلت های رفتار منصفانه اشاره شده است. به عنوان مثال حضرت علی (ع) به زیبایی به فضیلت های این خصلت اخلاقی اشاره فرموده است:
1- رعایت انصاف اختلاف ها را از بین می برد و موجب الفت و همبستگی می شود (عزرالحکم، جلد 2، ص30، ح 1702)
2- انصاف داشتن باعث افزایش دوستان می گردد (نهج البلاغه، حکمت 231).
3- زکات قدرت انصاف است (عزرالحکم،ج 4، ص 105، ح 5448).
4- هرکس با انصاف باشد انصاف می بیند (بحارالانوار ج 95، ص 298، ح 17)
5- هرکس عزت را با ظلم و باطل طلب کند، خداوند به انصاف و حق ذلت نصیبش می نماید (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 30، ح 53).
از محدودیت های دیگر نظریه انصاف این است که تجربه ادراک انصاف و بی انصافی در آن محدود به موقعیت هایی است که درون دادها و بازده ها، مادی هستند. اینکه آیا این نظریه قابل تعمیم به درون دادها و بازده های معنوی هست یا نه، نیاز به پژوهش تجربی دارد. در قرآن کریم به کرات بندگان را به رعایت انصاف نسبت به خدا دعوت کرده است. قرآن کریم میان دانا و نادان، مؤمن و کافر، مجاهد و غیرمجاهد فرق می گذارد (سوره زمر آیه 9، نساء آیه 95، حدید آیه 10). به کارگیری گزاره های دینی (درون دادها و بازدهای معنوی در قالب طرحهای تجربی) بی شک بر رشد و غنی سازی نظریه انصاف می افزاید. البته این محدودیت تا حدی برگرفته از این است که این نظریه از اصول اقتصادی ریشه گرفته است.
یکی دیگر از محدودیت های نظریه انصاف این است که این نظریه تاب آوری افراد، از خودگذشتگی، خودخواهی، هواپرستی که ممکن است افراد در زمان تصمیم گیری با آنها مواجه شوند را نادیده می گیرد. (پولک، 2011). خداوند متعال در سوره نساء آیه 135 با ظرافت خاصی پیروی از هوا و هوسهای نفسانی را مانع رفتار منصفانه می داند. از جمله متغیرهایی که در آموزههای دینی به عنوان پیش بین رفتار منصفانه به آن اشاره شده است متغیر شخصیتی «خود را به جای دیگری گذاشتن[72]» است. می توان به وجود این متغیر پیش بین انصاف در سفارش امیرالمومنین(ع) به فرزندش دریافت (نهج البلاغه، 1351، ص 921، وصیت شماره 31). مسلماً در صورتی که فردی بتواند خود را به جای دیگری بگذارد با دیگران به گونه ای رفتار می کند که دوست دارند با او رفتار کنند.
گزاره های نظریه انصاف در خصوص رفع بی انصافی نیز در مقایسه با گزارههای تعالیم اسلامی با محدودیتهایی مواجه است. مطابق تعالیم اسلامی فرد مسلمان می تواند با بهره وری از صفت اخلاقی احسان نسبت به کسی که به او بی انصافی روا داشته است رفتار منصفانه نشان دهد.
نظریه انصاف در تبیین آغاز شکل گیری رابطه زناشویی در مقایسه با گزاره های دینی با محدودیت ولی درخصوص حفظ و ادامه رابطه و حتی جدایی و طلاق همخوانی دارد. مطابق آیه 21 سوره روم فلسفه شکلگیری رابطه زناشویی بر رویکرد تعاونی مبتنی است نه رویکرد مبادله ای. مطابق این آیه، قرآن هدف ازدواج را سکینه و آرامش طرفین و رفع نیازهای همدیگر می داند. مطابق تعالیم قرآنی ماهیت رابطهای مثل ازدواج فراتر از رابطه مبتنی بر سود و زیان است. مبتنی بر گزاره های قرآنی حفظ و ادامه زندگی و شایسته و لزوم یک طلاق شایسته و معروف را رعایت روابط منصفانه زن و شوهر میداند. خداوند در سوره نساء آیه 19 و در سوره طلاق آیه 2 به ترتیب زنان و شوهران را به رفتار معروف، شایسته و منصفانه دعوت می کند.
همانطور که به تفصیل در این نوشتار آمده پژوهش های تجربی داخلی و خارجی نیز بر نقش رفتار منصفانه زوجین در حفظ رابطه زناشویی صحه گذاشته است.
از محورهای دیگر انطباق پذیری پژوهش های تجربی داخلی و خارجی نظریه انصاف با معارف و آموزه های دینی این است که متغیر ادراک انصاف وابسته به جنس است. مطابق آنچه در این نوشتار آمد، اکثر پژوهش های داخلی و خارجی هم نشان داد که زنان در مقایسه با مردان کمتر رابطه خود را منصفانه میدانند. خداوند متعال در قرآن مجید (سوره نساء آیه 19 و سوره طلاق آیه 2)، مردان و زنان و به ویژه مردان را به رفتار شایسته (منصفانه) با زنان (چه بهنگام رابطه زناشویی و چه بهنگام طلاق) دعوت می کند. خداوند متعال با علم به اینکه مردان ممکن است به علت هواپرستی و انحراف از حق، به زنان ظلم کنند چنین دستوری داده است. رسول خدا (ص) نیز فرموده است: یکدیگر را به رفتار نیک با زنان سفارش کنید (صحیح بخاری، ج 5 ص 1987 ، ح 4890).
به طور کلی از محدودیت های عمده نظریه انصاف این است که افراد بر طبق راههای منطقی و حساب شده عمل می کنند که به بازده هایی که از رابطه نصیبشان می شود ارتباط نزدیکی دارد. اما همیشه افراد منطقی و حساب شده عمل نمی کنند. بسیاری از افراد آن طور که نظریه انصاف بیان میکند روابط اجتماعی خود را بر اساس سود و زیانهای مادی ارزیابی نمیکنند. ارزشهای شخصی ممکن است پاداش کافی برای فرد باشد. متغیرهایی که در گزاره های دینی به آن اشاره شده است و از عوامل تسهیل کننده، بازدارنده و یا تعدیل کننده رفتار یا ادراک انصاف به حساب می آید، میدانی بزرگ برای آزمون و رشد نظریه انصاف فراهم می کند.
نتیجه گیری و دستاوردها برای توسعه و تعالی جامعه ایران
نظریه انصاف نقشه راه مناسبی برای فهم جنبههای مختلف روابط بین فردی انسانها فراهم کرده است. این نظریه برای حفظ، شروع و انحلال رابطه تبیینهای مناسبی ارائه نموده است این نظریه توانسته به افراد کمک کند تا چگونه روابط بین فردی خود را استحکام بیشتری ببخشند بسیاری از پژوهشهای تجربی داخلی و خارجی که در این نوشتار مورد بحث و نقد قرار گرفتند، از این نظریه حمایت کردهاند و نشان دادهاند که وقتی افراد در محیطهای شغلی و سازمانی و موقعیتهای زناشویی و ازدواج و موقعیتهای دوستانه، روابط خود را منصفانه ارزیابی کنند، تعهد سازمانی، رضایت و صمیمیت و آرامشگری زناشویی، و روابط صمیمانهتری را احساس میکنند. این پژوهشها همچنین نشان دادهاند ادراک غیر منصفانه روابط شغلی، زناشویی و دوستانه با کاهش ساعات کار، کاهش کیفیت کار، ترک سازمان، تخریب اموال عمومی، ناسازگاری زناشویی، جدایی و طلاق زوجین، طلاق بد، و دامن زدن به منازعات دوستان و اعضای خانواده و دشمنی بین آنها را به همراه دارد. البته مطابق نتایج پژوهشهای تجربی داخلی و خارجی این نظریه از لحاظ میزان تعمیمپذیری آن با محدودیتهایی روبرو است. مثل اینکه این نظریه، یک نظریه وابسته به جنس است و بیشتر به نفع مردان است تا زنان. از جمله محدودیتهای دیگر این نظریه این است که بیشتر قابل تعمیم به درون دادهها و بازدههای مادی است. اینکه تجربه ادراک انصاف شامل درون دادهها و بازدههای معنوی مثل ارزشها و ثواب اخروی میشود یا نه نیاز به پژوهشهای تجربی دارد. اینکه تحقیقات بین فرهنگی در خصوص حساسیت به انصاف و رفتارهای رفع بیانصافی نتایج متفاوتی بدست داده، از دیگر محدودیتهای این نظریه قلمداد میشود.
این نظریه و نقد آن دستاورد مهم روانشناختی، جامعه شناختی برای مدیران صنایع، روانشناسان اجتماعی و روانشناسان صنعتی سازمانی، روانشناسان خانواده و ازدواج، زوجین و کارکنان صنایع به همراه دارد. با توجه به نقش اثبات شده تجربی ادراک انصاف بر عملکرد سازمانی و شغلی، بایستی سیستم پاداش ها به کارکنان به نحوی صورت گیرد تا آنها احساس نکنند در رابطه خود با سازمان به آنها ستم شده است، چرا که طبعاً این احساس بازدههای روانشناختی نامطلوب و عملکرد شغلی نامناسبی به همراه خواهد شد. روانشناسان و مشاوران خانواده نیز با الهام از این نظریه میتوانند در مشاورهها و آموزشهای خود به زوجین آنها را با زندگی و معاشرت منصفانه آشنا کنند. شواهد نشان میدهد که ادراک منصفانه از رفتارهای همسر تأثیر قابل توجهی بر بازدههای زناشویی دارد. اینکه زوجین به ویژه مردان چگونه با همسران خود تعامل کنند تا همسرشان از بودن با او احساس انصاف و رضایت کنند از دستاوردهای مهم نقد این نظریه قلمداد میشود. درب این نظریه به روی روانشناسان اجتماعی فهمیم بسته نیست. پژوهشهای تجربی متعدد این روانشناسان، برای شناسایی متغیرهای تعدیلگر، بازدارنده و میانجی متغیر انصاف بر رشد و غنای نظریه انصاف اضافه میکند.
نظریه انصاف و نقد آن دستاورد مهمی برای جذابتر کردن توصیههای آموزههای دینی به رعایت انصاف در برداشت. اگر دین توصیه به رعایت انصاف میکند به این خاطر است که انصاف موجب دوری از دروغ، غیبت، تهمت و سایر رذیلهای اخلاقی است. پیدا کردن شواهدی تجربی بر اهمیت نقش انصاف در حفظ دوستی، رضایت شغلی، افزایش پیوند دوستی و تعهد سازمانی تأئیدی بر فلسفه توصیه دین به رعایت صفت اخلاقی انصاف است.
نقد این نظریه نشان داد که در آموزههای دینی مفاهیم عمیقی برای رشد و غنی کردن نظریه انصاف وجود دارد. مفاهیمی که روانشناسان را در فهم بهتر پیشبینیهای ادراک انصاف و نیز متغیرهای تعدیلگر و بازدارنده آن یاری میدهد. از جمله سازههای پیشنهادی آموزههای دینی برای پیشبینی ادراک انصاف عبارتند از: خود را بجای دیگران گذاشتن، قدرت، خودخواهی و هواپرستی، احسان و رحمت که نیازمند پژوهش تجربی است. تبدیل این سازهها به متغیرهای تجربی و بررسی آنها به عنوان پیشبین متغیر انصاف دستاوردهای مهم علمی را برای روانشناسان اجتماعی رقم خواهد زد.
منابع
خجستهمهر، جعفری، لیلا (1391 ب). اثر ایدئولوژی برابری جنسیتی بر هماهنگی و ناهماهنگی زناشویی با میانجیگری ادراک انصاف. مجله دستاوردهای روانشناختی، سال دهم، شماره دوم، ص 50-30.
خجستهمهر، رضا، طاهرزاده، نرگس (1392 الف). بررسی تغییرات ادراک انصاف در چرخه زندگی خانواده. زیر چاپ.
خجستهمهر، رضا، فرامرزی، سحر (1391 الف). بررسی نقش ادراک انصاف بر کیفیت زناشویی. مجله مطالعات روانشناختی، دوره 8، شماره 1؛ ص 50-30.
خجستهمهر، رضا، کاوند، مهری (1392 ب). نقش تعدیل کننده انصاف دینی در رابطه بین رفتارهای فداکارانه و صمیمیت زناشویی. زیر چاپ.
درخشنده، جلال (1386). عدالت از دیدگاه امام علی (ع). دو فصلنامه دانش سیاسی، شماره 5، ص 37-1.
شکرکن، حسین (۱۳۵۳). احساس نابرابری و اثرات آن در دنیای کار، مجله تربیتی جندی شاپور، سال دوم، شماره دوم، ۱-۱۶.
مکارم شیرازی، ناصر (1376)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
نهجالبلاغه، فیضالاسلام (1351)، تهران، بینام.
References
Adams, J. S. (1963). Toward an understanding of inequity. Journal of Abnorma and Social Psychology, ,67, 422-436.
Adams, J. S. (1965). Inequity in social exchange. In L. Berkowitz (Ed.), Advances in Experimental Social Psychology.Vol. 2. New York: Academic Press.
Adams, J. S., & Jacobsen, P. R. (1964). Effects of wage inequities on work quality. Journal of Abnormal and Social Psychology, 69: 19-25.
Adams, J. S., & Rosenbaum, W. E. (1962). The relationship of worker productivity to cognitive dissonance about wage inequity. Journal of Applied Psychology, 46, 161-164.
Alessio, J. C. (1980). Another folly for equity theory, Social Psychology Quarterly, vol. 47, No. 3, 336-340.
Anderson, B., and Shelly, R. (1970). A replication of Adam's experiment and a theoretical formulation. Acta Sociologica, 13: 1-10.
Anderson, W. D., & Patterson, M. L. (2008). Effects of social value orientations on fairness judgments. The Journal of Social Psychology, 148, 223-245.
Arrowood, A. J. (1961). Some Effects on Productivity of Justified and Unjustified Levels of Reward under Public and Private Conditions. Doctoral dissertation. University of Minnesota.
Bolino, M. C. and Turnley, W. H. ( 2008). Old faces, new places: equity theory in cross-cultural contents, Journal of Organizational Behavior, 29, 250.
Chen, C. C. (1995). New trends in rewards allocation preferences: A Sino-U.S. comparison. Academy of Management Journal, 38, 408–428.
Davidson, B. (1984). A test of equity theory for marital adjustment, Social Psychology Quarterly, Vol. 47, No. 1, 36-42.
Evan, W. M., & Simmons, R. G. (1969). Organizational effects of inequitable
Evans, M. C., & Molinari, L. (1970). Equity, piece-rate overpayment, and job-security: some effects on performance. Journal of Applied Psychology, 54: 105-114.
Feldman, R. E. (1968). Response to compatriot and foreigner who seek assistance. Journal of Personality and Social Psychology, 10, 203–214.
Friedman, A., & Goodman, P. S., (1967). Wage inequity, self-qualifications, and productivity. Organizational Behavior and Human Performance, 2: 406-417.
Gergen, K. J., Morse, S. J., & Gergen, M. M. (1980). Behavior exchange in a cross-cultural perspective. In H. C. Triandis, & R. W. Brislin (Eds.), Handbook of cross-cultural psychology (Vol. 5, pp. 121–153). Boston, MA: Allyn & Bacon
Goodman, P. S., & Friedman, A. (1971). An examination of Adams’ theory of inequity, Administrative Science Quarterly, 271-288.
Harris, R. J. (1976). Handling negative inputs: On the plausible equity formulae, Journal of experimental Social Psychology 12:194-204
Homans, g. (1961). Social Behavior. New York: Harcourt, Brace and World.
Journal of Applied Psychology, 51: 403-410.
Lane, I. M., & Messe, L. A. (1969). Equity and distribution of rewards. Working paper, Michigan State University.
Lawler, E. E. (1968a). Equity theory as a predictor of productivity and work quality, Psychological Bulletin, 70: 596-610.
Lawler, E. E. (1968b). Effects of hourly overpayment on productivity and work quality, Journal of Personality and Social Psychology, 10: 306-313.
Lawler, E. E., & O'Gara, P. W. (1967). Effects of inequity produced by underpayment on work output, work quality, and attitudes toward work,
Levental , G. S., & Lane, D. W. (1970). Sex, age, and equity behavior. Journal of Personality and Social Psychology, 15, 312-316.
Leventhal, G. S., & Michaels, J. W. (1969). Extending the equity model: perception of inputs and allocation of reward as a function of duration and quantity of performance. Journal of Personality and Social Psychology, 12: 303-309.
Leventhal, G. S., & ANDERSON, D. (1970). Self-interest and the maintenance of equity. Journal of Personality and Soeial Psychology, 15: 57-62.
Leventhal, G. S., & Bergman, J. T. (1969). Self-depriving behavior as a response to unprofitable inequity. Journal of Experimental and Social Psychology, 5: 153-171.
Leventhal, G. S., Allen, J., & Kemelgor, B. (1969). Reducing inequity by reallocating rewards. Psychonomic Sciences, 1969, 14, 295-296.
Leventhal, G. S., Weiss, T., & Long, G. (1969). Equity, reciprocity, and reallocating the rewards in the dyad. Journal of Personality and Social Psychology, 13, 300-305.
Michaels, J. W., Edwards, J. N., & Acock, A. C. (1989). Satisfaction in intimate relationships as a function of inequality, equity, and outcomes, Social Psychology Quarterly, Vol. 47, No. 4, 347-357.
Moore, L. M. (1968). Effects of Wage Inequities on Work, Attitudes and Performance. Masters thesis, Wayne State University.
Moschetti, G. J. (1979). Calculating equity: Ordinal and ratio criteria. Social Psychology Quarterly, 42:172-176.
Penner, D. (1967). A Study of Causes and Consequences of Salary Satisfaction. Crotonville, N.Y.: General Electric Behavioral Research
Polk, D. M (2011). Evaluating fairness: critical assessment of equity theory. In Chadee, D (2011). Theories in social psychology. Blackwell Publishing Ltd.
Prichard, K. D.(1969). Equity theory: A review and critique. Organizational behavior and human performance, 4, 176-211.
Pritchard, R. D. (1969). Equity theory: a review and critique. Organizational Behavior and Human Perfonnance, 4: 176-211.
Pritchard, R. D., Jorgenson, D. O. & Dunnette, M. D. (1970). The effects of perceptions of equity and inequity on worker performance and satisfaction. Working paper, Purdue University. Quarterly, 14: 224-237.
Rogelberg, G. R. (2007). Encyclopedia of Industrial and Organizational Psychology, Sage Publications, Thousand Oaks, California.
Schafer, R. B., & Keith, P. M. (1980). Equity and depression among married couples, Social Psychology Quarterly, Vol. 43, No. 4, 430-435.
Scheer, L. K., Kumar, N., & Steenkamp, I. E. M. (2003). Reactions to perceived inequity in U. S. and Dutch interorganizational relationships, Academy of Management Journal, Vol. 46, N,. 3, 303-316.
Shore, T., Sy, T., & Strauss, J. (2006). Leader responsiveness, equity sensitivity, and employee attitudes and behavior. Journal of Business and Psychology, 21, 227-241.
Skiba, M. & Rosenberg, S. (2011). The disutility of equity theory in contemporary management practices, Journal of Business Studies, Vol. 17, No. 2, 1-19.
Sprecher, S. (1986). The relation between inequity and emotions in close relationships, Social Psychology Quarterly, Vol. 49,No. 4, 309-321.
Till, R. E., & Karren, R. (2011). Organizational justice perceptions and pay level satisfaction. Journal of Managerial Psychology, 26, 42-57.
Van Yperen, N. W., & Buunk, B. P. (1990). A longitudinal study of equity and satisfaction in intimate relationships, European Journal of Social Psychology, 20, 289-309.
Vasse, J. R. (2010). Monetary motivation, performance and job satisfaction. Journal of Applied Management and Entrepreneurship, 15, 118-120.
Walster, E. Berscheid, E. & Walster, G. W. (1973). New Directions in equity research, Journal of Personality and Social Psychology, vol. 25, 2, 151-176.
Walster, G. W. (1975). The Walster et al. (1973) equity formula: A correction, Representative Research in Social Psychology, 6:65-67.
Weick, K. E., & Nesset, B. 1968). Preferences among forms of equity. Organizational Behavior and Human Performance, 3, 400-416.
Weick, K. E., Bougon, M. G., & Maruyama, G. (1976). The equity context. Organizational Behavior and Human Performance, 15, 32–65.
Wiener, J.(1970). The effect of task and ego oriented performance on two kinds of overcompensation inequity. Organizational Behavior and Human Performance, 5, 191-208.
Wood, I. &. Lawler, E. E. (1979). Effects of piece-rate overpayment on productivity. Journal of Applied Psychology, 54: 234-238.
Zhao, J., & Martocchio, J. (2001). Chinese and American managers’ compensation award decisions: A comparative policy-capturing study. Personnel Psychology, 54, 115–135.
[1] - استاد دانشگاه شهید چمران اهواز، Email: shokrkon_h@yahoo.com
[2] -دانشیار دانشگاه شهید چمران اهواز (نویسنده مسئول)، Email: khojasteh_r@scu.ac.ir
[3] - Golden Rule
[4] - fairness
[5] -Polk
[6] - equity theory
[7] -J Stacy Adams
[8] - Adams
[9] - Sprecher and Schwartz
[10] - Walster - Berscheid and Walster
[11]- harm – doer – victim
[12] - Hattield and Sprecher
[13] - collegial relationships
[14] - Buunk , Doosj , Jans and Hopstaken
[15] - Prins , Messman , canary and Hause
[16] -Cate , loyd and Long
[17]- Davidson
[18] -Shafer and Keith
[19]- input
[20]-outcome
[21]-Goodman and Friedman
[22]- Rogelberg
[23]- Person
[24]- Other
[25]- hourly paid
[26]- Adams and Rosenbaum
[27]- Arrowood
[28]- Pritchard, Jorgeson, and Dunnette
[29]- Evan and Simmons
[30] -Anderson and Shelly
[32]- Lawler
[33]- Wiener
[34]- Adams and Jacobsen
[35]- Wood
[36]- Moore
[37]-Lawler, & O'Gara
[38] - family life cycle
[39] -shafer and kite
[40] - engly
[41]- vany peren end Buunk
[42] - fincham and linfield.
[43] -Dunne
[44] -Rust
[46] - shechory and ziv
[47] -wilke , ferree and Ratcliff
[48] - Aide and falbo
[49] -Rabin
[50] -stafford
[51] -messman
[52] - Hause
[53] -traupmann
[54] - Blumstein and schweartz
[55] - matching hypothesis
[56] - Dion
[57] - Hatfield , utne and traupmann
[58] - mets and kayach and behlavos
[59] - Dejmarais , learner
[60] - Cate ,Lioyd , Henton and Larson
[61] - equality
[62]- Social exchange
[72] .taking-perspective