درباره حکمت در فلسفه و اندیشه اسلامی اگرچه مطالبی گفته و نوشته شده است اما همچنان نیازمند تدوین مقالاتی است که بتواند بر اساس رویکردهای جدید مانند فلسفه سیاسی، این دانشواژه را تبیین نماید. در این مقاله ...
بیشتر
درباره حکمت در فلسفه و اندیشه اسلامی اگرچه مطالبی گفته و نوشته شده است اما همچنان نیازمند تدوین مقالاتی است که بتواند بر اساس رویکردهای جدید مانند فلسفه سیاسی، این دانشواژه را تبیین نماید. در این مقاله بیشتر بر آن هستیم که به تبیین حکمت عملی و سیاسی در آثار ملاصدرا و حکمای حکمت متعالیه بپردازیم اما طبیعی است که تبیین آن بدون اشاره به خود مفهوم حکمت ممکن نیست. از این رو برای ارائه نگاهی جامع به مفهوم حکمت نیز باید اشاراتی داشته باشیم و سپس به بیان مراد خود از حکمت سیاسی در نگاه ملاصدرا بپردازیم. حکمت اگرچه در ادبیات فلسفه اسلامی بسیار به کار رفته است اما درباره آن واکاوی مفهومی مناسبی صورت نگرفته است. این در حالی است که در آثار منتشره در غرب این مفهوم از زوایا و منظرهای مختلفی مانند دین، فلسفه، تاریخ فلسفه، اخلاق و روان شناسی مورد بحث و گفتگو و بررسی قرار گرفته است. بنابراین لازم است در ادبیات و اندیشه اسلامی و به ویژه فلسفه اسلامی نیز به این بحث به نحو مبسوط پرداخته شود. ایدۀ اصلی در بحث این است که در نگاه ملاصدرا، حکمت باید به بتواند در تنظیم نظام معاش و نجات معاد نقش ایفا نماید و اساساً نقش اصلی حکمت در این دو خلاصه میشود. مباحث این مقاله در راستای تبیین چنین ایدهای نگارش شده است و برخی برداشتها در تبیین بحث تازگی دارد.
آموزش، خود، به مثابهی مادهی هر رشتهی تحصیلی است که باید همسازیِ مناسبی با صورت آن رشته داشته باشد. آن چه مقالهی حاضر به آن میپردازد مادهیِ آموزش برای صورتِ علوم سیاسی در غرب و ایران است. همواره ...
بیشتر
آموزش، خود، به مثابهی مادهی هر رشتهی تحصیلی است که باید همسازیِ مناسبی با صورت آن رشته داشته باشد. آن چه مقالهی حاضر به آن میپردازد مادهیِ آموزش برای صورتِ علوم سیاسی در غرب و ایران است. همواره انتقادات فراوانی نسبت به آموزش علوم سیاسی در ایران وجود داشته و تاکید شده است که این مواد تناسب درستی با صورت علوم سیاسی در کشور ایران نداشته است. این، خود، ناشی از غیرزمینهای بودن مفاد رشتهی علوم سیاسی در ایران است که بیش از هر چیز از واقعیات و ضروریات غرب اخذ شده است. بنابراین، پرسش ما این است که ضروریات آموزشِ علوم سیاسی در ایران و غررب چگونه شکل گرفته و چگونه میتوان بحران علوم سیاسی در ایران را چاره کرد؟ با اینهمه، از آن جایی که مقایسه یکی از شیوههای مناسب در روش-شناسی علوم انسانی-اجتماعی برای فهم بهتر پدیدههاست، در صددیم تا با مقایسهای گذرا بین محتوای آموزش در برخی از کشورهای غربی، امریکا، آلمان، انگلستان، و سوئیس، از یکسو و ایران از سوی دیگر بپردازیم. چنین مقایسهای، ضمن آسیبشناسی رشتهی علوم سیاسی، نشان میدهد که در غرب چه نسبتی بین این رشته و ضرورتهای زمانیِ آن وجود داشته است که در ایران غایب بوده است و باید چاره شود.
چکیدهسابقۀ آموزش عالی در ایران به اواخر قرن سیزدهم هجری شمسی باز میگردد. اما جهش کمّی در آموزش عالی از اوایل دهه 1370 آغاز گردید و در طول سه دهه گذشته تعداد دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهها به ویژه ...
بیشتر
چکیدهسابقۀ آموزش عالی در ایران به اواخر قرن سیزدهم هجری شمسی باز میگردد. اما جهش کمّی در آموزش عالی از اوایل دهه 1370 آغاز گردید و در طول سه دهه گذشته تعداد دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهها به ویژه در علوم انسانی به صورت بی رویه افزایش یافت. این دسته از علوم از جمله علم سیاست علیرغم رشد کمّی همچنان با برخی ضعفها و آسیبهای جدی مواجهاند: بومی نبودن محتوای آموزشها، عدم تطابق محتوای دروس با تحولات سیاسی-اجتماعی جدید، مرجعیت نظریههای غربی در حوزه های آموزش و پژوهش، کاربردی نبودن آموزشهای دانشگاهی و مواردی از این قبیل جزو آسیبهای علوم انسانی در ایران است. این تحقیق که با روش ترکیبی(کمی و کیفی) و با استفاده از دادههای آماری و اسناد رسمی صورت گرفته، ضمن آسیب شناسی وضع موجود به ارائه راهکارهای تحول در علوم انسانی و سیاسی پرداخته است. مطابق نتایج تحقیق، برخی الزامات تحول در علوم انسانی به ویژه علم سیاست عباتند از: کابردی شدن رشته های علوم انسانی، بازسازی جایگاه علوم انسانی در نظام آموزشی، سیاستگذاری و ایجاد مشوقهای مادی و معنوی به منظور حرکت اساتید علوم انسانی به سمت ارائه نظریههای بومی، کاهش فاصله میان ارزشهای نظام سیاسی و رویکرد حاکم بر دانشگاهها و حرکت به سمت مطالعات بین رشتهای متناسب با شرایط و نیازهای کشور
درهم آمیختگی انسان،قدرت و سیاست که نام انسان شناسی سیاسی به خود می گیرد، همچنان مفهوم مبهمی در تاریخ سیاسی معاصر ایران است و آن، مسأله ای است که سئوال اصلی مقاله را که چه تصویر و شکلی از پیوند بین انسان، ...
بیشتر
درهم آمیختگی انسان،قدرت و سیاست که نام انسان شناسی سیاسی به خود می گیرد، همچنان مفهوم مبهمی در تاریخ سیاسی معاصر ایران است و آن، مسأله ای است که سئوال اصلی مقاله را که چه تصویر و شکلی از پیوند بین انسان، قدرت و سیاست در تاریخ سیاسی ایران معاصر وجود دارد؟ را ارائه می کند. دسترسی به چوگونگی و میزان این پیوند، منوط به بررسی مهم ترین نگاه های اندیشه ای غیربومی و بومی به انسان،قدرت و سیاست در تاریخ سیاسی معاصر ایران است.هدف نگارنده آن نیست که به طرح مجدد این نگاه ها بپردازد بلکه مقصود آن است بررسی مجدد آن راه را برای نیل به نتیجه و یافته اصلی مقاله حاضر هدایت می کند که عبارت است از: انسان شناسی سیاسی سوسیال-مارکسی و ناسیونال-لیبرالی بر خودآگاهی پرولتاریا-طبقاتی(محلی) و ملت باوری(ملی) استوار است اما خودآگاهی اسلامی-انقلابی دوره معاصر بر آمده از خودآگاهی خلقی تا خودآگاهی حقی در راستای پیوند انسان به آسمان امتداد می یابد و از این رو، قدرت و سیاست را به مثابه عجین شده با ذات انسان الهی، تفسیر می کند.
علم دینی منظومه معرفتی درباره جهان واقع است. تحقیق در مبانی فلسفی علم و مبانی دینشناختی نخستین گام به سوی سامان علم دینی است. پیدایش اصطلاح علم دینی در جامعه علمی کشور به محور برخی مجادلات مبدل گشته ...
بیشتر
علم دینی منظومه معرفتی درباره جهان واقع است. تحقیق در مبانی فلسفی علم و مبانی دینشناختی نخستین گام به سوی سامان علم دینی است. پیدایش اصطلاح علم دینی در جامعه علمی کشور به محور برخی مجادلات مبدل گشته است، به گونهای که در میان موافقان و مخالفان با تقریرهای متنوعی مواجهیم. توجه به میزان گستردگی نزاع موجود، نمایانگر این امر است که تنها بیان پذیرش و یا عدم پذیرش علم دینی از جانب متفکران، به سبب تقریرهای متنوع، نظریه صاحبنظران را به وضوح ترسیم نخواهد کرد. بازخوانی مکرر دیدگاهها به تنقیح محل نزاع و استحکام تقریر میانجامد. از میان قائلین به امکان علم دینی، به سبب اهمیت نظریه آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جوادی آملی و دکتر گلشنی، نظریه علم دینی ایشان مقایسه و بر همین مبنا به جایگاه عقل و وحی در نظریات هر یک از متفکرین اشاره شده است. این نوشتار در پی آن است که با مقایسه دیدگاهها، گامی در راستای شفافیت مباحث علم دینی بردارد.